آخر های دویدن که می رسد انگار دوند ه ای باشی که بخواهی به خودت پشت پا بزنی تا خط پایان را نصیب دیگری بکنی .مثل کشتی گیری که پشت خودش را به دستان رقیب می سپارد تا بخاک بمالد و تمام .
داستان فردین بازی خیلی وقت است تمام شده. این احساسهای بگذار و بگذر دیگر جواب نمی دهد .آن خط پایان آن دستی که به نشانه برد بالا می رود مال من است حتی اگر مدال طلایی در کار نباشد .
گاهی با خودم گلاویز میشوم .پیشتر ها فردین بازی برایم معنای قشنگتری داشت که بعدها فهمیدم دارم خودم را گول می زنم از بسکه ترس ریشه دوانده بود در تمام وجودم .حالا اما پشت ترس را بخاک مالیده ام هر چه باداباد.