ابلهک

ساخت وبلاگ

لندن که مرا بلعید یک جایی ایستاده بودم میان زمین و آسمان .

الان که به آن روزها فکر می کنم تنم می لرزد. عجب دلی کردم بودم .بین من و خطر کردن فاصله زیادی هست .پس چطور بود که آن روزها اینهمه شیر شده بودم .شیر شده بودم چون بطرز عجیبی خر بودم !

خر بودن عالمی دارد. همین که ندانی اطرافت چه خبر است عین خوشبختی است .من آن روزهای خریت عجیب تنها بودم .پسرها بیشتر از سهمشان زخم خورده بودند پس خر درونم چهار نعل به نفع پدرشان کوتاه می آمد غافل از اینکه که :خب ابله یه چیزی هست بهش می گویند حق و حقوق !!!!

گذشته بودم از همه آنچه سهم داشتم .همینکه آزادانه نفس بکشم کافی بود .چرا آدم باید سختی را بجان بخرد .

شاید هم دارم چرت و پرت می نویسم .

آن روزها تمام شدند . شکر خدا هنوز آسمانی نشده ام .پایم روی زمین سفت و مجکم شده است. با ابله درونم کنار آمده ام . کنار نیایم چکار کنم !؟زندگی را آسان می گیرم .گسی چه میداند شاید هم یار جان عاشق ابلهک درونم شد که دل و دین از کف بداد

ایستگاه سراب...
ما را در سایت ایستگاه سراب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : istgahesarabo بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 27 خرداد 1403 ساعت: 16:46