غریبه

ساخت وبلاگ
در من زنی غریبه جوانه زده است با دستهای چروک و با لبخندهای کشدار نامریی.زنی که بلد شده است پایش را بکند توی یک لنگه کفش و آتش بازی راه بیندازد و بلد شده مثل تردستها گلوله های آتشی را از یک دستش به دست دیگرش بسپارد .در من زنی غریبه جوانه زده که صدای محکم نه گفتنش نیمه شبها توی دالان خانه می پیچد و برق چشمانش را میشود دید .یک زن غریبه خوشحال که کمی هم بی ادب شده کلمه های زشت را بی محابا بکار میبرد همین دیروز داشت در جواب ناله های دوستش می نوشت :"بیخیال .کون لق همه شون"

در من زن غریبه ای جوانه زده که ترجیح می دهد زرناله را با رنگ بازی عوض کند و بیخیال مناظر زیبای روبرویش نشود و هی تند تند سرش را بند یک چیزی بکند که آن چیزی که دارد آزارش می دهد را کمتر احساس کند و تمام قد ایستاده است روبروی افسردگی تا به زانو درش بیاورد و انتظار را تا رسیدن به دلخواهش تاب بیاورد و ...

نکند دارم از آنطرف بام می افتم .کار از دوست داشتن این زنک غریبه گذشته دارم عاشقش میشوم .

+ نوشته شده توسط مژگان در سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ و ساعت 11:14 |
ایستگاه سراب...
ما را در سایت ایستگاه سراب دنبال می کنید

برچسب : غریبه, نویسنده : istgahesarabo بازدید : 21 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:06